عطر چای سبز

بلد نیستم فلسفی حرف بزنم پیچیدگی چندانی هم ندارم.
پس ساده مینویسم ساده بخوانید :)

+ به خاطر ادبیات ضعیفم پیشاپیش معذرت میخوام راستش هیچوقت ادبیات دوست نداشتم.

دنبال کنندگان ۶ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید
طبقه بندی موضوعی
آخرین مطالب
  • ۹۴/۱۲/۲۰
    :)
پیوندهای روزانه

۲ مطلب در بهمن ۱۳۹۴ ثبت شده است

بدون عنوان

پنجشنبه, ۲۲ بهمن ۱۳۹۴، ۰۷:۳۳ ب.ظ

همیشه از این که میبینم یکی وبلاگش به روز نشده حس خوبی بهم دست میده چون خوشبینانه  فکر می کنم هرکی دیر به دیر میاد یعنی اون قدر شاد و خوشحاله که وقت نمی کنه چیزی بنویسه! در کنارش اون حس دلتنگی برای اون طرف و نوشته هاشم هست اما اون حسِ خوشحالیم غالب تره انگار.
خودم کم و بیش همین جوری ام. نه که الان خیلی اتفاقای خوب برام افتاده و شاد باشم اما گرفتاریم اون قدر زیاد شده که دیگه وقت نکنم اتفاقاتمو بنویسم. شایدم زیاد نیست و برای منی که یکسره بی حوصله بودم یه خرده زیاد باشه! خلاصه هرچی که هست باعث شده  این روزا حالم خوب باشه حتی اگه معدل  این ترمو خراب کرده باشم، حتی اگه 2ماه باشه که با دوستام بیرون نرفته باشم، بازم حالِ این روزامو شدیدا دوست دارم :)

پ.ن1: فیلم "یکشنبه غم انگیز"  رو اگه تا الان ندیدید پیشنهاد می کنم حتما ببینید آخرش عالی بود.

 پ.ن2: کارآموزیام شروع شده خونه که می رسم رسما بیهوش میشم ولی از این روند کاملا راضیم

پ.ن3: جنایت و مکافاتو 2 هفته اس شروع کردم و با این روندی که پیش میرم احتمالا 5،6 ماه دیگه تمومش کنم ولی به همینم راضیم!
 
                                                                                                                                                                                                                                                                                           

۲۲ بهمن ۹۴ ، ۱۹:۳۳
mahshid amini

تبریک میگم اما ...

يكشنبه, ۴ بهمن ۱۳۹۴، ۱۱:۵۰ ق.ظ

یه وقتایی یه حسایی هست که دست خود آدم نیست. وقتی از  یه کسی یا چیزی ناراحت میشی بسته به اینکه اون شخص کیه و چقدر عزیزه عکس العملت فرق میکنه. مثلا بعضیا چون اون شخص خیلی براشون عزیزه می بخشنش و از اشتباهش میگذرن و در مقابل بعضیا هم هستن که دقیقا چون اون شخص براشون خیلی عزیز و نزدیکه بیشتر هم ازش ناراحت میشن چون توقع این کارو حداقل ازون نداشتن...
ولی این میون یه عده هم هستن که هیچی نمیگن... ناراحت میشن اما میریزن تو خودشون. حرف نمیزنن چون با حرف زدن فکر میکنن فقط و فقط خودشون بیشتر تحقیر میشن، بلد نیستن اعتراض کنن که فلانی چرا این کارو با من کردی؟ چون به نظرشون اون طرف خودش باید میفهمید که نباید این کارو باهات میکرد و گفتنش فقط باعث میشه  حتی اگه یه درصد هم خودش یا دیگران نفهمیدن که تو چقدر تحقیر شدی  ازون جمله، ازون رفتار،  حالا میفهمن. و این یعنی در نهایت تو خودت باعث شدی که دیگران بفهمن تو نادیده گرفته شدی... در واقع تو رو اصلا یادش نبود وگرنه لازم نمیشد تو حتما بگی و به روش بیاری که بعد از سرِ ناچاری بگه "یادم نبود شرمنده!" 
اینجور وقتاس که آدم یاد میگیره سکوت کنه. هرکی هرچی گفت که بهش برخورد و ناراحتش کرد، بازم تظاهر به خوب بودن بکنه. حرفی نزنه. بازم نقش بازی کنه و به روی خودش نیاره. دیگران هم فکر کنن براش مهم نیست یا اصلا متوجه نشده... کم کم این کار باعث میشه اطرافیانش هم بعد یه مدت براشون عادی بشه این کار. دیگه از نادیده گرفتنش عذاب وجدان نگیرن چون اون بهش عادت داره  یا اصلا به نظرشون متوجه نمیشه.
حالا حتی اگه توام بخوای به این وضعیت اعتراض کنی، مثل همه ی آدمای دیگه گلایه کنی، ناراحت بشی و ...، باعث تعجبه! چون تو که ازین کارا بلد نبودی! تو که اصلا خودت دوست نداشتی وگرنه یکبار اعتراض میکردی! تو که ... تو که .... وووووو
 اینجوری میشه که درنهایت تو مقصر میشی چون اگه قرار بوده در جریان گذاشته بشی، اگه میخواستی نادیده گرفته نشی باید خودت اعلام میکردی وگرنه اونا از کجا باید بفهمن که تو از نادیده گرفته شدن خوشت نمیاد؟؟؟!!!!
الان خیلی ناراحتم ولی نمیتونم این ناراحتیو نشون بدم چون منم جزو همین دسته آدمام. البته به نظرم بیشتر تقصیر با خودمونه چون تو این دوره هیچکس به احساسات بقیه توجه نمیکنه همیشه باید به زبون بیاری  که این حقته وگرنه هیچکس بهش توجه نمیکنه یا اگرم توجه کنه با خودش میگه لابد از حقش گذشته که چیزی نمیگه!
به نظرم مشکل از آدمای دور و برم نیست، مشکل از منه که دفاع کردن از خودم و حقمو یاد نگرفتم..

۰۴ بهمن ۹۴ ، ۱۱:۵۰
mahshid amini