عطر چای سبز

بلد نیستم فلسفی حرف بزنم پیچیدگی چندانی هم ندارم.
پس ساده مینویسم ساده بخوانید :)

+ به خاطر ادبیات ضعیفم پیشاپیش معذرت میخوام راستش هیچوقت ادبیات دوست نداشتم.

دنبال کنندگان ۶ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید
طبقه بندی موضوعی
آخرین مطالب
  • ۹۴/۱۲/۲۰
    :)
پیوندهای روزانه

۳ مطلب در ارديبهشت ۱۳۹۵ ثبت شده است

بادیگارد

جمعه, ۳۱ ارديبهشت ۱۳۹۵، ۱۱:۴۹ ق.ظ

دیروز رفتم سینما و دیدمش و به جرئت می تونم بگم یکی از بهترین فیلم هایی بود که دیده بودم و مطمئنن باز دوباره هم نگاش می کنم.

بادیگارد رو از دست ندید البته به قول حاج حیدر: بادیگارد نه، محافظ! :)


بادیگارد

۳۱ ارديبهشت ۹۵ ، ۱۱:۴۹
mahshid amini

انگل!

يكشنبه, ۲۶ ارديبهشت ۱۳۹۵، ۰۸:۵۲ ب.ظ
بعضی وقتا ازین همه وسواسی بودنم خیلی عذاب میکشم. گاهی انقدر به جزئیات یک چیز دقت می کنم و سعی می کنم دقیق انجامش بدم که به خاطرش کلی وقتم تلف می شه و یا خسته میشم.
مثل همین امروز که به خاطر یه گزارش انگل شناسی از صبح رفتم دانشگاه و تا همین 1 ساعت پیش توی سالن دانشکده نشسته بودم و عین چی شکل می کشیدم!
اونوقت بعد از این همه تلاش (که هنوز تموم هم نشده!) فهمیدم جمعی از آقایون کلاسمون قصد دارن از روی جزوه من فتو بزنن و به استاد بدن! :l
موارد پیشرفته تر این افراد قصد دارن بوسیله ی یک عدد کاربن(!) همه ی عکسا رو بکشن و تحویل بدن! :l
کاری به این ندارم که استاد بالاخره قبولشون می کنه یا نه، دارم به این فکر می کنم که در واقع هیچکس به فکرش نرسیده که عکسا رو بکشه یعنی در واقع هیچکس برای 5 نمره درس اینقدر وقت نمیذاره اونوقت من از صبح سرِ اینکه یه خط این شکل جا به جا نشه چشمام دراومد!
بدبختانه دلمم راضی نمیشه بقیه عکسارو با کاربن بکشم و خیال خودمو راحت کنم و در آخر بگم که من نقاشیم افتضاحه بنابراین تصور کنین هرخط این شکلا رو چندبار پاک کردم! :l

اینم چند نمونه از عکسا که مربوط به یه سری انگله!

m
ml
g
b

پ.ن: باید خصوصیات هرکدومم بنویسم + 15تا عکس دیگه که باید بکشم تا پس فردام بیشتر وقت ندارم فردا هم از 8صبح تا 8شب  کلاسم بنابراین باید همین امشب تمومشون کنم. دستامم داره میشکنه!  :((

پ.ن 2: اگه مورد اولو امشب تموم کردم فردا کتاب معرفی می کنم! :))
۲۶ ارديبهشت ۹۵ ، ۲۰:۵۲
mahshid amini

عبور

جمعه, ۲۴ ارديبهشت ۱۳۹۵، ۰۴:۰۶ ب.ظ

اون اوایلی که شروع کرده بودم به وبگردی یه مطلبی رو تو یه وبلاگی خوندم که خیلی باهاش موافق بودم. هنوزم هستم ولی حالا که برام این وضعیت پیش اومده دیگه نمیتونم با قاطعیت درموردش نظر بدم.  

نویسنده نوشته بود که گاهی وقتی میبینی آدمای زندگیت کمرنگ شدن باید ازشون بگذری، باید قطع کنی رشته ارتباطتتونو قبل از اینکه اون قطعش کنه، باید دل بکنی ازش.

منم شدیدا باهاش موافق بودم همیشه تو جمع دوستانمون می گفتم که یه جاهایی غرورت باید برات باارزش تر از آدمای دوروبرت باشه. بهشون گفته بودم اگه هرکدوم از آدمای این جمع کمرنگ بشه من کسی ام که زودتر رابطه رو قطع میکنه. اون زمان اون حرفا رو زدم و به این فکر نکردم که عمل کردن به حرفایی که میزنم چقدر شجاعت می خواد.

اون زمان همشون ریختن رو سرم و کلی فحشم دادن و منو زدن که آره تو منفی بافی و ما مطمئنیم تو اولین کسی هستی که هممونو ول می کنی و میری منم خندیدمو چیزی نگفتم ولی الان ...

8سال تمام یه رابطه ی سست رو که تمام خانوادم باهاش مخالف بودنو نگه داشتم. هر دفه که کمرنگ میشد من بودم که میومدم جلو و بعدش چقدر از خودم متنفر میشدم که دوباره خودمو کوچیک کردم اما بالاخره حدود 2 هفته پیش یک پیام 7 صفحه ای به صمیمی ترین دوستم فرستادم و باهاش برای همیشه خداحافظی کردم. دقیقا بلافاصله بعد از ارسال پیام نشستمو تمام عکسایی که باهم گرفته بودیم،  تمام کادوهایی که بهم داده بودیم، تمام فیلمایی که از هم گرفته بودیم رو نگاه کردم و گریه کردم.

الان حالم خیلی بهتر از زماناییه که اون کمرنگ میشد و من میرفتم جلو. درسته که حالا هروقت که قراره از گذشته حرف بزنم ناخودآگاه اونم هست و باعث میشه کلی دلم براش تنگ بشه ولی باید تحملش کنم. باید با این موضوع که همیشه همه چیز اون جور که می خوایم پیش نمیره کنار بیام. هنوز برای قضاوت خیلی زوده اما فعلا که حالم چندان بد نیست. دارم به خودم امیدوار میشم!

پ.ن: ازین آهنگ خیلی خوشم میاد خیلی ریتم شادی داره.

 

۲۴ ارديبهشت ۹۵ ، ۱۶:۰۶
mahshid amini